خاطره منظوم یک غروب بارانی بدون ابر در کربلا
هوالجمیل
گلبوسه اشک فرشتگان
دارم بیاد، یک شب جمعه به کربلا
ناگه، شروع، باد و غباری شدید شد
طوفان نشست و نم نم باران گذشت و باز
باران و باد و خاک، شدید و مدید شد
باران گرفت و ابر نبود اندر آسمان
این جلوه، قفل خسته دلان را کلید شد
طوفان چه بود؟ ردّ عبور فرشتگان
باران، نزول اشک مَلَک بر شهید شد
گلبوسه های اشک خدا بر عذار خلق
شور آفرین چو معجزه ای پُر نوید شد
همراه نور حضرت ام البنین، نخست
انوار مادران شهیدان، پدید شد
ام البنین و جملهٔ همچادران او
زائر به قتلگاه حسین شهید شد
زان بعد، نور فاطمه با خیل عرشیان
نازل به قبر ساقی فضل و امید شد
ام البنین، حسین؛ و اباالفضل فاطمه
هر مادری عزاگر اِبنی رشید شد
با فاطمه، سپس همه، در مرقد حسین
هر یک، شفیع زائر قبر شهید شد
تا صبح، در طواف، ملائک به گِردشان
هر دل شکست، تا به ابد، روسفید شد
باران، نزول اشک فرج تا ظهور بود
طوفان، هر آنچه در دل ما می وزید، شد
والسلام
دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ حرم حضرت سید محمد، عموی گرامی امام زمان، علیهم السلام، مسیر شهر مقدس سامرا، کاظمین، کربلا