معدل، اقیانوس عشق و اراده
لطفعلیخان معدل السلطنه فرزند حاج میرزا آقا خان اسعدالملک و ضیاءالشمس زینت السلطنه (دختر محمد خان معدل الملک)، متولد 1277 شمسی در شیراز و متوفای اسفند 1336 تهران در 60 سالگی، شهردار شیراز، نماینده مجلس، سیاستمدار، معاون نخست وزیر، ادیب و فعال اجتماعی، آرامگاه: نجف اشرف).
امروزه، بجز برخی از کهنسالان و خانواده معدلیها و کسانی که با موقوفهی معدل سر و کار دارند شاید کسی به درستی «معدل السلطنه» را نشناسد و یا حتی نام او را نشنیده باشد و یا فقط این نکته را بداند که خیابانی در شیراز بنام معدل است؛ همین و بس. در عین حال، او در هیچ شهری به اندازهی شهر ما (زرقان) شناخته شده نیست، اول به خاطر اقوام بسیاری که در زرقان دارد و دوم بخاطر اینکه بسیاری از کشاورزان زرقانی که مستأجر موقوفات او در دشت آهوچر هستند. صرفنظر از این موارد، معدل، بخاطر شخصیت برجسته و جذابش، جزو مفاخر ملی این مرز و بوم بشمار میآید و بسیاری از منشهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و مدیریتی او میتواند برای خادمین مردم در هر عصر و نسلی الگو باشد. ضمناً گرامیداشت یاد و خاطرهی او تکلیفی است که هر انسان حقشناس آن را بر خود لازم میداند. در این مقاله سعی شده گوشهها و پرتوهائی از زندگانی آن بزرگمرد عرصه عشق و ادب و هنر و سیاست به تصویر کشیده شود به چند دلیل: اول: ارتباط او با زرقان و خانوادهی معدلیها.
دوم: بخاطر اینکه او فعالیتهایش را از انجمن شهر و شهرداری شیراز شروع کرد و این نوشتار نیز به نوعی وابسته به شورا و شهرداری است.
و سوم : به خاطر خدمات شایستهای که به استان فارس و ایران کرد و تجلیل از نام و یاد او که عمر خود را وقف خدمت به محرومین نمود و بر گردن تمام فارسیان حق به سزائی دارد.
و این مقالهی مختصر با تمام اهداف بالا نگاشته شده است.
معدل در یک نگاه:
در سال 1277 شمسی در خانوادهای ثروتمند، پس از سه فرزند مرده، کودکی قدم به دنیا نهاد که با توجه به نذر و نیازهای خانواده و عنایات و لطف مولا علی(ع) نام او را (همنام جدش) لطفعلی گذاشتند تا در سایه توجهات آن مولا، بیرق عدالت خواهی و خدمتگزاری به محرومین را برافرازد و طعم «عدالت» را به مردم بچشاند.
او در میان چنین ناز و نوازشی سالهای اول زندگی خود را در شیراز به پایان میبرد. پدر و مادر او به شیراز علاقه فراوان داشتهاند ولی برای رشد و تعالی فرزندانشان به تهران مهاجرت میکنند. لطفعلیخان دوره ابتدائی را در مدرسه «سیروس» تمام میکند و برای فرا گرفتن زبان فرانسه به آموزشگاه «الیانس و سنلوئی» میرود و هم در خانه از معلمهای خصوصی عربی و فارسی و فرانسه و خط نویسی بهره میبرد و پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و متوسطه برای ادامه تحصیل به اروپا میرود ولی بخاطر وقوع جنگهای جهانی نمیتواند تحصیلات عالیه را تکمیل کند و برای خدمتگزاری به مردم به کشور و شیراز برمیگردد.
در جوانی برای عضویت در انجمن شهر (شورای شهر) از طرف مردم انتخاب میشود و پس از آن به مدت دو سال به عنوان شهردار شیراز اداره امور شهرداری را در دستان با کفایت خود میگیرد.
سپس در پنج دوره مجلس شورای ملی بعنوان وکیل مردم جهرم و شیراز به مجلس میرود و سالها در سنگر مجلس به خدمت میپردازد و نهایتاً پس از عمری تلاش صادقانه و مبارزه عاشقانه در سن 60 سالگی روز پنجشنبه 8 اسفند 1336 در تهران دچار سکته قلبی (مرگی مشکوک) میشود و پیکرش طبق وصیت خودش در جوار بارگاه مولا علی(ع) در وادی السلام نجف اشرف کنار مزار مادرش دفن میگردد.
معدل در طول زندگی خود ازدواج نکرد و ثروت و املاک خود را وقف نمود.
شهرداری شیراز در سال 1290 شمسی در زمان استانداری مهدیقلی هدایت تأسیس شد و حبیب الله خان حاج قوام به عنوان اولین شهردار شیراز مأمور تشکیل شهرداری گردید. شانزده سال پس از تشکیل شهرداری شیراز؛ معدل السلطنه به عنوان ششمین شهردار، سکان هدایت شهر شیراز را در دست گرفت و دو سال (از مرداد سال 1306 تا خرداد 1308) شهردار شیراز بود.(دومین شهردار پس از تاجگذاری رضا شاه در چهارم اردیبهشت 1305).
معدل در این دوران کوتاه خدمات ماندگاری از خود بجا گذاشت. یکی از یادگارهای با ارزش زمان او احداث خیابان عریضی است که امروزه به نام خیابان زند مشهور است. در آن زمان بسیاری از مردم و مسئولین با احداث چنین خیابان عریضی در مرکز شهر مخالف بودند و میگفتند: خیابانی که روزانه بیشتر از چند ماشین و گالسکه در آن عبور نمیکند نیازی به این عرض زیاد ندارد و معدل میگفت: من پنجاه سال آینده را میبینم و این خیابان را برای آن زمان میکشم. احداث چنین خیابان عریضی در آن زمان، نه فقط در شهرهای دیگر بلکه در تهران هم مرسوم نبوده و نتیجهی آن هم همین نابسامانیهای ترافیکی امروزه در تهران و شهرهای دیگر است.
لطفعلیخان در دوره خدمت خود در شهرداری شیراز با جرأت و جسارتی عجیب دست به یک سلسله عملیات شهرسازی میزند که آوازه کارهایش تا پایتخت میرسد و علیرغم وجود بدگویان و بداندیشان، خدماتش مورد تأیید رضا شاه قرار میگیرد و شاید لقب «معدلالسلطنه» در همان زمان به او اعطا شده باشد. امروزه، شاید بسیاری از مردم ندانند که دریافت چنان لقبی چه اعتبار و اهمیتی داشته و چه تفاوتی با لقبهائی با پسوندهائی مثل «. . . الدولهها و . . . الملکها» داشته است.
اگرچه دیگر روزگار این حرفها گذشته است ولی پسوند «السلطنه» لقبی بود که تمام رجال و درباریان آن زمان فقط در خواب و رؤیا میدیدند تا چه رسد لقبی با پیشوند «معدل» و پسوند «السلطنه» که به معنی اجرا کننده عدالت در سلطنت است آنهم در سن بیست و دو سه سالگی ، نه در سن شصت هفتاد سالگی.
اگرچه لطفعلی خان از طرف شاه، لقب معدلالسلطنه را دریافت کرد ولی این لقب او را نفریفت و باعث نشد که دست از حقگوئی و عدالتجوئی بردارد. به قسمتی از نامهی زیر که معدل در تاریخ 18 آذر 1320 در روزنامه عصر آزادی منتشر کرده است توجه کنید: «ملاحظه فرمودهاید که شمارهی اتومبیلها با یکی از حروف تهجی توأم است. این حرف برای تشخیص شهرهاست. مثلاً ط یعنی تهران، ر یعنی رشت ، پس قاعدتاً «ش» هم یعنی شیراز... خواهید گفت «ش» چه شده است؟ حال ملاحظه بیملاحظگی را بفرمایید «ش» را دادهاند به «شاهی». «شاهی یعنی علیآباد سابق، یعنی محلی که چهار پنج سال است ساخته شده و میخواهد شهر بشود. یعنی نقطهای که در آن چند دکان ساخته شده و اگر ایستگاه راهآهن و کارخانه پارچهبافی و ادارات دولتی را از آنجا بردارند هیچ باقی نمیماند. . . شیراز شاهد کهن سال تاریخ مدنیت ایران، شیراز کانون علم و ادب. . . دارای یکصد و سی هزار تن جمعیت، در ردیف شاهی هم نیست!»
«. . . شاه سابق رفت، املاک مازندران را هم به دولت ایران واگذار کرد، دولت یا خودش نگاه میدارد یا به مردم میدهد، بالاخره آنچه به پول ما فارسیها در مازندران ساخته شده باقی میماند. . . این آبادیها و ساختمانها از خرابی خانهی ماست، از ویرانی لانهی ماست، اگر چوب سقف ما را نمیکشیدند و نمیبردند. . . . ». «ماهم سهم داریم. فرزندان ما میخواهند ببینند راهآهن، برگ چه درختی است! پل معلق چه نوع حیوانی است! کارخانه چیتسازی و امثال آن چه نوع پرندهایایست!؟. . . » «ما غارت شده هستیم، هستی ما را بردهاند، باید به ما پس بدهند علاج دیگر ندارد. جائی که «ش» شیراز را ببرند وای به باقی هستی ما!!!»
معدل در دورههای یازده، دوازده، سیزده، چهارده و شانزدهم از طرف مردم شیراز نماینده مجلس شورای ملی بوده است، یعنی قریب به شانزده سال وکالت مردم شیراز در مجلس را به عهده داشته است و این تعداد دورهی وکالت در طول تاریخ مجلس شورا در ایران جزو نوادر است. (- دوره یازدهم از20/شهریور/1316 شروع شد و دوره چهاردهم در 25/تیر 1326 به پایان رسید. دوره شانزدهم نیز در 20/بهمن/1328 شروع و در 7/اردیبهشت/ 1331 خاتمه یافت. در آن زمان دورهی نمایندگی مجلس دو سال بود).
معدل در دوران نمایندگی خود با تمام توان برای ارتقاء سطح معیشتی و رفاهی فارس، از جان مایه گذاشت و در اکثر دورهها، حرف اول و آخر را میزد و درباره تمام امور کشوری و استانی نظریه میداد. تمام نطقهای معدل در آرشیو مذاکرات مجلس محفوظ است و امید است روزی تمام نطقهای آن مرحوم به زیور طبع آراسته گردد.
معدل، خود را تنها نماینده مردم شیراز نمیدانست و در هر نطق آتشین و کوبندۀ خود از ملت ایران دفاع میکرد و خود را نماینده تمام مردم ایران میدانست بعنوان نمونه به خطابه زیر که در جلسه 97 دوره شانزدهم روز سهشنبه 5 دی ماه 1329 ایراد شده توجه کنید:
«احساس میکنم که فداکاریهای صدر مشروطیت در گرفتن حکومت ملی و سنگر آزادی، با این شیوه که ما در پیش گرفتهایم همچنان ضعیف گشته و از بین برود . . . آنچه بخواهیم به غفلت بگذرانیم و تصور کنیم که دیگران نمیفهمند اشتباه است، من امروز با صدای بلند این مسئله را به سمع موکلین خود یعنی «ملت ایران» میرسانم که باید بیدار باشند و نگذارند سنگری را که با خونبهای ملت ایران به دست آمده از دست برود. »
معدل در مقاله مفصلی در روزنامه عصر آزادی 6 مهر 1320 تحت عنوان «فارس چه میگوید و چه میخواهد» نوشت: «فارس میگوید: به من ظلم شده، حقوق حقه من غصب شده. . . فارس میگوید: من شانه زیر بار مالیات راه آهن دادم و از آن بهره و نصیبی عایدم نشد. . . فارس میگوید: من شاهراه صادرات و واردات کشور ایران بلکه ترانزیت به خارج بودم شریان حیات مرا قطع و راه را برگردانیدند . . . فارس میگوید: شعر و ادبیات از شئون من بود. . . آنقدر زبان گویندگان را چیدید و قلم نویسندگان را شکستید که فرزندان من گفتار فارسی را فراموش کردند. فارس میخواهد در برنامه دولت جائی برایش باز کنند. فارس میخواهد دولت بداند که یک پنجم درآمد خزانه را فارس میدهد و از سنگینی بار کشور یک پنجم آن بدوش فارسی است . . . فارس میخواهد دولت و اولیای دولت بفهمند که اهالی فارس به گدائی خو نگرفته و به دنیا آقائی کردهاند . . . فارس عدالت میخواهد، دادخواه میجوید؟ . . . بسیار خوب، حالا چه به ما میدهید؟ به اقساط چه میپردازید؟ ».
در مقاله دیگری ضمن انتقاد شدید از پایتختنشینان مینویسد: «ای آنها که در تهران نشسته و از فارس بیخبرید شیراز خیابان «شاهرضا» ندارد، شیراز عمارت پنج و شش طبقه ندارد، شیراز به قدر کافی مریضخانه و مدرسه ندارد و.. ..آخر، حکومت برای چیست؟ اگر دولت مثل یک پدر خانواده نتواند بین فرزندان خود به عدالت رفتار کند و یکی را بر دیگری ترجیح دهد قابل دوام و پرستش است؟ فارسی باید حق خود را بخواهد – حق را نمیدهند – حق را باید گرفت. تهران خواب آلود – تهران مشغول به خود – تهران خودخواه و خودپسند را از خواب بیدار کنید بگوئید فارس است که آمده و میگوید: حقم را میخواهم... ».
پیشنهاداتی به نخست وزیر و شاه
در نامهی مفصلی که در روزنامه اطلاعات 5 شنبه 8 اسفند 1336 چاپ شده به نخستوزیر ایران مینویسد:
«...جناب آقای نخستوزیر، ما فارسیها آقا بودهایم و به آقائی زندگی کردهایم و بر ما سخت است که از بد حوادث بنالیم و شکوه از روزگار مخالف نمائیم. ما دست طلب پیش کسی دراز نکرده و به دریوزگی عادت نکردهایم و اکنون هم توقع نداریم از تهران پولی آورده بین ما تقسیم کنند بلکه میخواهیم سنگهائی که پیش پای زندگی ماست بردارند تا بتوانیم به راه خود ادامه دهیم... فارس بطور کلی، پیش از همه، سه چیز حاجت دارد: امنیت، راه، سوخت».
مرحوم معدل در ادامه این نامه، نیازهای فارس را یکایک بر میشمارد و راهکارهای عملی در تمام زمینهها ارائه میدهد و سپس پیشنهاداتی به نخستوزیر میدهد که فقط «معدل» قدرت بیانش را داشته و این فکر فقط مخصوص خود او بوده است: او مینویسد: «اگر به عرض پیشگاه مبارک ملوکانه عرضه شود و تصویب فرمایند که تمام چیزها و کارها در تهران تمرکز نیابد و قسمتهائی به ایالات و ولایات منتقل شود بجاست. استدعا کنیم امر فرمایند جواهرات سلطنتی و پشتوانه اسکناس در مخزن بانک ملی شیراز قرار گیرد و موزه آثار باستانی جنوب ایران در شیراز باشد. مرکز نیروی هوائی و مدارس آن هم به شیراز منتقل شود و نفت جنوب هم مرکز خود را در شیراز قرار دهد..».
سپس در خاتمه نامه، بسیار ظریف و رندانه پیشنهاد میکند که «شاه» سالی یکی دو ماه را در شیراز زندگی کند... (انتقال تدریجی پایتخت به شیراز)
این نامه همزمان با مرگ معدل در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.
انتشار این مطلب سر و صدای زیادی در کشور ایجاد کرد و فقدان آن نابغه شجاع شیرازی را بیشتر پدیدار نمود و داغی سخت بر دل مردم گذاشت. .
یکی از فعالان سیاسی آن روزگار «حسامالدین امامی» درباره پیشنهادات مرحوم معدل مینویسد: «...اگر تمام مسئولین استان، تمام رجال کوچک و بزرگ فارس پس از مدتی مطالعه میخواستند حوائج این دیار را بصورت دلپسندی تدوین کنند، مجموع کشش و کوشش آنها هرگز نمیتوانست جای پیشنهادات معدل را بگیرد. معدل در حقیقت «معدل» تمام مواهبی بود که طبیعت و اجتماع فارس بدان میبالد. . . چنین به نظر میرسد که نیمی از اعتبار و افتخار شیراز با مرگ معدل از میان رفته است. دیگر کسی نیست که آنچنان عاشقانه از شیراز دفاع کند و شاعرانه زیبائیهای این سرزمین را به چشم دیگران بکشاند. . . هرگز مردی با چنان وسعت نظر و عمق اندیشه نصیب هیچ استانی نشده بود، هیچکدام از رجال کهنه و نو فارس در تصمیمات خویش بینیاز از مشورت با وی نبودند بطوریکه میتوان ادعا کرد اگر قدمی از جانب یکی از آنها به نفع فارس برداشته شده باشد راهنمای اصلی «معدل» بوده است. . . هر چند که خاک نجف اشرف، قبلهگاه شیعیانست اما اینهم غبنی برای مردم این دیار است که چرا تربت شیراز نتوانست بهترین فرزند خود را در آغوش بگیرد...».
معنویت معدل
مرحوم معدل، نه فقط در سیاست و مسائل اجتماعی بلکه در امور دینی و هنری و ادبی نیز زبانی گویا و قلمی توانا داشت و مثل بسیاری از رجال عصر قاجار و پهلوی که بوئی از معنویت و لطافت ذوقی نبرده بودند نبود. او که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده بود و در دامان مادری مؤمنه رشد کرده بود و با عشق به قرآن و اهلبیت بزرگ شده بود و شدیداً به حافظ و سعدی عشق میورزید تمام این مایههای معنوی را در راستای خدمت به محرومین بکار گرفت و با قدرت روحی عظیمی که داشت در تاریکترین سالهای تاریخ ایران که مصادف با روی کار آمدن پهلوی و جنگهای جهانی اول و دوم بود توانست تمام علم و هنر و ذوق و عشق خود را وقف مردم کند و مانند ستارهای درخشان در تاریخ معاصر ایران بدرخشد.
نوشتههای ادبی و عاطفی و مذهبی او به قدری لطیف و زیباست که اگر خواننده نویسنده آن را نشناسد نمیداند که صاحب آن، بزرگمردی است که در عرصه سیاست و اجتماع با رجال طراز اول آن دوران برابری میکند و پنجه در پنجه درباریان میافکند و فریاد عدالت سر میدهد. او در مقالهای تحت عنوان «لیلهالقدر» مینویسد:
«آفتاب سعادت بر بام ملتی میتابد که پای بند معنویات باشد، اقوام و ملتی زنده و مستقل میماند که معتقد به اصل و اساس باشند، هر بنائی شالوده نداشته باشد دوام نمیآورد، ما عقب مانده از قافله کار و زندگی و صنعت و هنر هستیم، نه وامانده از کاروان تمدن، چه اگر فنای در مادیات را تمدن بدانیم باید فاتحه معنویات را بخوانیم. از روز اول پایه اجتماع و تشکیل حکومت ما بر اساس خداشناسی و مذهب گذاشته شده و امروز هم اکثریت قریب به اتفاق ملت ما پایبند به دین و مؤمن و معتقد به کیش و آئین میباشد. امید است که خدای تعالی اقلیت غافل ما را از شر تلقین بیگانه محفوظ بدارد. »
یکی از یادگارهای او، تشکیل مجلسی هفتگی در تهران بود که اکثر نویسندگان و شاعران آن دوره (نه فقط شیرازیها) پروانهوار گرد وجود او میگشتند و در سایه حمایتهای مادی و معنوی او چراغ هنر و ادبیات را روشن نگاه میداشتند.
این مجلس که در تاریخ ادبیات معاصر به «شبهای شیراز» مشهور است در اصل، پوششی بوده برای هماهنگ کردن اندیشمندان و متفکران فارس برای احقاق حق مردم استان و رساندن این استان به جایگاه شایسته خود.
بعد از مرگ او نیز کتابی به همین نام درباره او منتشر شد که حاوی برخی از نامههای معدل و مقالات و اشعار متعددی از فرهیختگان آن زمان در رثای مرحوم معدل است و قسمتی از مطالب این مقاله از همان کتاب است.
راهآهن فارس که اخیراً به بهرهداری رسیده و حتماً بسیاری از نمایندگان مجلس و مسئولین استان فارس انجام این پروژه عظیم ملی را در کارنامه خودشان ثبت کردهاند یکی از موارد پیگیریهای مرحوم معدل بود و اینک تلاشهای مرحوم معدل که در شصت هفتاد سال پیش بارها بر لزوم احداث خط آهن جنوب تأکید داشت به کلی فراموش شده است.
نظر او درباره راهآهن جنوب به مراتب فراتر از اتصال دو استان به یکدیگر بود. نظر او این بود که با باز شدن کانال سوئز رفت و آمدهای بین شرق و غرب که تا قبل از آن از طریق کشور ایران انجام میگرفت قطع شده و ایران یکی از بزرگترین راههای درآمد خود را از دست داده است ولی اگر راهآهن جنوب کشیده شود دوباره کشور ایران به رونق اقتصادی خود بر میگردد و لذا در مقالهای که در 13 آبان 1330 در روزنامه عصر آزادی منتشر شد تأکید میکند که اگر شبکه راهآهن ایران به آبهای جنوب ختم نشود، ایران به هدف خود نرسیده است و بر همین اساس «راهآهن حقیقی ایران را راهآهن فارس میداند».
این بلند همتی و وسعت نظر و آیندهنگری در زمانی که اکثر مسئولین و نمایندگان فقط به کارهای محلی اکتفا میکردند همان کیمیای نجاتبخش جامعه ایران است که در آن روزگاران (و حتی در این زمانه) به ندرت یافت میشد و میشود. روحش شاد و یادش گرامی.
قسمتی از سوکنامههای یاران معدل :
. . . خاک فارس هم کورش و داریوش میآفریند و هم سعدی و حافظ میپروراند، یکی در جهانداری و دیگری در مهرآموزی بیمانند. معدل ظاهراً از این هر دو استعداد و مخالف بهره داشت اما اگر چشمی میتوانست به پشت این پرده ظاهر برسد، میدید که او را شاعری به سیاست کشیده و او سیاست را بصورت شعر در آورده . . . .
معدل اگر به سیاست پرداخت، برای این بود که بتواند نیکی و دستگیری کند. آنقدر خوشگذران بود که میدانست بزرگترین لذت این جهان نیکوکاری است؛ آنقدر جاهطلب بود که میدانست آدم نیکوکار بیمدد بخت و یاری دیگران، هر روز در مقام انسانیت، پلهای بالاتر میرود و والاتر میشود؛ آنقدر باهوش بود که میدانست دوست گرفتن و نگاه داشتن، شاهد کمال عقل و اخلاق و قدرت روحی است. . . . .
معدل ایران عزیز را میپرستید، چون دارای مناعت و غرور بود و میدانست که آدم بیوطن جز بردگی و پستی چارهای ندارد.
محمد حجازی (مطیعالدوله) - بهمن 1337
*****
روزنامه بهار ایران درباره مرگ نابهنگام معدل مینویسد: بامداد روز پنجشنبه گذشته، باد اجل چراغی را در تهران خاموش ساخت که کانون روشن شیرازیان را در تیرگی و ظلمتی محض فرو برد . . .
معدل را سجایای اخلاقی عجیبی بود که زبان از بیانش و قلم از وصفش در میماند. . . معدل با شایستگی و شخصیتی که داشت چندین دوره از فارس نماینده مجلس شد و تا مقام معاونت نخستوزیری کشور پیش رفت. . .
درگذشت معدل همانطور که برای فامیل یک ضایعه عظیم است برای فارس نیز ضایعه اسفناک بشمار میآید و همه شیراز خود را در این مصیبت شریک میداند.
*****
دشمن معدل خود معدل بود. هوش سرشار معدل، فهم و ذوق معدل، بیان شیرین و جذاب معدل، سرعت انتقال معدل، روح سرکش و زیر بار نرو معدل، جرأت و جسارت و صراحت معدل یک سلسله از این دسته صفات و معنویات و اخلاق و روحیه معدل که دست قدرت آفریننده در ساختمان او به ودیعه نهاده بود اینها دشمنان معدل بودند. چرا میفهمد؟ چرا زیر بار نمیرود؟ چرا بلند پروازی میکند؟ چرا به کار همه میرسد؟ آری، دشمن طاووس آمد پرّ او.
*****
نویسنده و شاعر بزرگ کشورمان مرحوم دکتر مهدی حمیدی که سالها با مرحوم معدل رفاقت و رفت و آمد داشته درباره او مینویسد:
بعضی از عناصر در طبیعت یافت میشود که در عین آنکه نرم و شکلپذیرند همچنان عظیم و نیرومندند. . . معدل با چنین خاصیتی در اجتماع ظهور کرد و هر لحظه به قدرت این خاصیت افزود و به اتکاء همین قدرت تقریباً همه عمر اجتماعی خود را در کارهای بزرگ که از ریاست شهرداری شروع شد و به وکالت پیدرپی مجلس منتهی گردید به پایان رساند. . .
در خانهاش به روی کسی بسته نمیشد، کسی را که به او روی میآورد با تمام قدرت حمایت میکرد اگرچه با او سابقه خصومت داشته باشد.
گناه و لغزش دیگران را به رخ آنها نمیکشید و همیشه به جای هر مقصری خود را تقصیرکار قلم میداد.
برای نگه داشتن دوست هیچ کس از او زبردستتر و آمادهتر نبود و در به دست آوردن دل دشمن هیچ کس به قدر او هنرمندی نداشت و به همین جهت تشییع جنازه وی با شکوهی به عمل آمد که در مملکت بیسابقه بود و من با چشم خود بسیاری از دشمنان و بدگویان سابق او را دیدم که لب به دعا گشوده و بر جنازه او چون کودکی بر جنازه پدر خود اشک میریختند. . . مرگ معدل مرگ رحم و مروت و مرگ صنعت و هنر بود. اگر در وفات چنین مردی هنر سیاه بپوشد و به عزا بنشیند شگفت نیست. . .
مرحوم معدل با عموزادگان خود در زرقان (یعنی مرحوم ملاعبدالجواد و فرزندش مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم معدلی) ارتباطی بسیار نزدیک و عاطفی داشته که هر از مدتی با دیدار از این بزرگان صلهرحم به جا میآورده است.
مرحوم معدلالسلطنه معمولاً به اقوام و آشنایان خود در زرقان سر میزده و بخاطر اینکه اولاد نداشته ملک آهوچر را وقف نیازمندان می کند، در این صلهرحم، معمولاً همیشه به دیدار آخوند ملاعبدالجواد نیز میرفته و از محضر او کسب فیض میکرده است، البته مرحوم آخوند هم برای او احترامی خاص قائل بوده است. خاطره زیر درباره یکی از این دید و بازدیدهاست.
یکبار مرحوم معدل میخواسته به دیدن مرحوم آخوند برود به آخوند ملاعبدالجواد خبر میدهند که معدلالسلطنه دارد به دیدار او میآید و بهتر است از همسایهها فرش و زیراندازی مناسب قرض کنند تا مهمان او روی آنها بنشیند مرحوم آخوند میگوید: اصلاً نیازی به این چیزها نیست و نباید برای اینکار ظاهرسازی کنند. وقتی که معدل به دیدار او میآید، بخاطر احترامی که ملاعبدالجواد برای معدل قائل بوده، عبای خود را چهارتا میکند و روی فرش کهنه خود میاندازد و معدل را روی آن فرش الهی مینشاند.
مرحوم معدل نیز که این لطف بزرگ را میبیند از مرحوم آخوند اجازه میخواهد که برای او خانهای مناسب با فرشهای خوب تهیه کند ولی مرحوم آخوند ملاعبدالجواد اجازه نمیدهد و او را سفارش به کمک به نیازمندان مینماید. بدون شک، منش و شخصیت و انفاس قدسی آن عالم فرزانه و پارسا در روحیه مرحوم معدل تأثیری عمیق داشته و بسیاری از باقیات صالحات او در اثر همنشینی و ارادت به مرحوم ملاعبدالجواد بوده است.
قبلاً خیابان اصلی زرقان (یعنی از فلکه بسیج فعلی تا بانک ملی) به نام او بود و تابلوئی به نام «خیابان معدل» روی دیواری که اینک دیوار شرقی بانک ملی است قرار داشت. قسمت عمده املاک او نیز در «آهوچر زرقان» است که در حیات خودش تبدیل به موقوفه شد و اینک در اجارهی بسیاری از همشهریان ماست.
لازم به ذکر است که آب انبار زرقان و بقعه سید نسیمی به دستور مادر مرحوم معدل ساخته شد که کهنسالان این شهر آن را به یاد میآورند و سینه به سینه نقل کردهاند.
فامیل خانواده معدلیها نیز بخاطر انتساب به او در سالی که از طرف دولت مردم را شناسنامه دار میکردند انتخاب شده است.
مرحوم معدل نوع کشاورزی و باغداری زرقانیها را بسیار میپسندید و در بعضی از موارد با کشاورزان زرقانی مشورت میکرد و از نظرات آنها برای بهبود وضع کشاورزی بهره میجست. یکبار تعدادی از کشاورزان زرقانی را (که نگارنده آنها را به نام میشناسد) به تهران برده بود تا راههای صحیح کشت چغندر قند را به گروههای مختلف آموزش دهند و مزرعه نمونهای را نیز با کمک آنها برای اثبات ادعای توانائی فارسیها در شهر ری ایجاد کرده بود و بهترین و مرغوبترین محصول چغندر قند را تحویل مسئولین دولتی داده بود.
مردی که روزگاری خبرسازترین چهره استان فارس بود و در سطح کشور نیز جزو رجال درجه اول حکومت و مدیریت به حساب میآمد و با تلاش خود تا پست نخستوزیری هم پیش رفت و حتی بعضیها چهرهی شاه آینده مملکت را در وجود او میدیدند چرا باید اینگونه غریب و نامأنوس باشد و حتی کسانی که با موقوفه او هم سر و کار دارند ممکن است به درستی شخصیت والای او را نشناسند و ندانند که واقعاً چه خدمات ارزندهای به وطن و استان فارس داشته است. و البته رسم روزگار جز این نیست، بدون شک یکی از وظایف موقوفه بزرگ معدل و بنیاد فارس شناسی معرفی و شناساندن او در قالب منشورات و همایش های سالانه است. والسلام - زرقان – مرداد 1387